حجاب...
این که میگویند زن حجاب داشته
باشد که مرد به گناه نیافتد،
مثل این است که بگویند:آفتاب نتابد که
بستنی هایمان آب نشود
(سیمین دانشور)
[ بازدید : 230 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
این که میگویند زن حجاب داشته
باشد که مرد به گناه نیافتد،
مثل این است که بگویند:آفتاب نتابد که
بستنی هایمان آب نشود
(سیمین دانشور)
آدمی غــــــرورش را خیلی زیاد .
شاید بیشتر از تمـــــــام داشتــه هــــایــش- دوست می دارد
حالا ببین اگر خودش، غـــــــرورش را بـــه خـــــاطــــر تـــــو،
نادیده بگیرد ، چه قدر دوســتت دارد !
و این را بِفهــــــــــــم آدمیــــــــــزاد !
دل است ديگر...
خسته می شود...
بی حوصله می شود...
از روزگـــــــــــار ... از آدمــــــــــــها ...
از خــــــــــودش ...از اين قلبـــــ ـ ــ ــ ــ ـــــــها...
از اثبــــــــــــات ...از توضيــــــــــــح...
از كلماتی که رابــــــطه ها را به گــــــــــــند می كشند...
از اين مهربــــــــــــانی كردن و نا مهــــــــــربانی ديدن...
از ســـــــــنگ صبور بودن و آخر هم مهــــــر سنگ دل بــــــودن خوردن...
از حـــــــــــرف هايی که تا آخــــــــر عمــــــــر آدم را می آزارد...
خســـــــــــــتهـ مـــــی شود... خستــــــــــــــــــــــــــهـ
گیرم که باخته ام ! اما کسی جرات ندارد به من دست بزند یا از
صفحه بازی بیرونم بیاندازد، شوخی نیست من شاه شطرنجم،
تخریب میکنم آنچه را که نمیتوانم باب میلم بسازم
آرزو طلب نمیکنم ، آرزو می سازم ...
لزومی ندارد من همانی باشم که تو فکر می کنی......
من همانی ام که تو حتی فکرش را هم
نمی توانی بکنی ،
لبخند می زنم و او فکر می کند بازی
را برده ،هرگز نمی فهمد
با هر کسی رقابت نمی کنم ، زانو نمی زنم حتی اگر سقف آسمان ،
کوتاهتر از قد من باشد ، زانو نمی زنم حتی اگر تمام
مردم دنیا روی زانوهایشان راه بروند ، من زانو نمی زنم ...
درگیــــــــــــــــر من نشو ،
همـــین...
اطرافمان مشتی خزنده که راه به راه پوست می اندازند
و
حقارتشان را با تخریب ما زنده میکنند...!
اینجا کسی نمانده که حتی اعتراضی کند...!!